قـدر و بـهـا
نجیب  بهروش             نجیب بهروش

ونکوور    کانادا

 

ز عـلـم و معـرفـت گـر در وطن نور و ضیا می بود

وطـن آباد ، مــردم شــاد و عــزت هــم بجـا می بود

اگــر دیـو جهـالـت ســـایه در کـشــور نمـی گـستـرد

فـــروزان مشعـل دانش به شـهــر و روستــا می بود

کـسـی از جـادۀ انـسـانـیـت بـیـرون کـجــا مـی رفـت

بـه چشـم کـافـر و مـؤمـن اگـر شـرم و حـیـا می بود

کـجـا از گـشـنگـی طفــل یتیـم و بی نوا مـیـمـــــــرد

ســخا و مـهـــــــر انـسـانـی اگــــر در اغنیا می بود

محـبـت جـای کـیـنـه در زمین سیـنـه هـا مـی رسـت

فـضـای دل اگـــــــر خـالـی ز نیرنگ و ریا می بود

بـه ســـــرقـت گـــــــــر نمیبردند دارایی رعـیـت را

بـه مـیـزان یک بـرابـر هـسـتـی شـاه و گــدا می بود

نمـی شـد غــــــرق گـــــــرداب مصیبت کشتیی امید

اگــــــر ایـمــان راســــخ در ضمـیــر ناخــدا می بود

کـجـــــا ویرانه میگــــــــردید ســــــــرا و خانۀ ملت

بـه شـهـر و ده اگـر عاقـل رئـیـس و کـدخـدا می بود

بلای شـرق و غـرب هـــرگــــز به ملک ما نمی آمد

زمـامـداران اگـــــر اشـخـاص پـاک و باخـدا می بود

تکــاپو گــــر زعـیـمـی میـنـمـود از بـهــر بهـبـودی

نـه کـس آواره از میهــن نـه ذلـت سـهــم ما می بود

وطن خـود قـدر انـسـان است نباشـد بی وطن عـزت

وطن گـــر بود ما را در جهـان قـــدر و بهـا می بود

 

جنوری  2011


January 23rd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان